Thursday, May 15, 2008

آدمک و خیالاتش

دوستی یه اس ام اس برام فرستاد یه شعر بود"آدمک " که ذهن را به کار می انداخت
=====================
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تورا عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خل نشوی گریه کنی کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند
=====================
: در فرهنگ ما
آدما همیشه آدمک اند در آینده ای که معلوم نیست کی میاد شاید آدم بشن ، تا اون موقع هم بهتره خودشونو آدمک بدونن
: در فرهنگ ما
زندگی در اونجاست و در اینجا مرگ و نیستی است در باره اونجا هم یه مقدار حرف زدن ولی معلوم نیست کجاست؟
: در فرهنگ ما
با یه نوشته ما باور می کنیم و سر از پا نمی شناسیم و سر و جان را هم شاید فدا کنیم
: در فرهنگ ما
چون اسیر در ذهنیات هستیم در ذهن هم می مانیم و همه چیز را ذهنی و سراب می دانیم
: در فرهنگ ما
خود تنهاست در ایجاد ارتباط مشکل دارد پس تنهایی را ویژگی زندگی میداند خدا هم انسانگونه و تنهاست
ما در فرهنگمان دنیا و زندگی را جدی نمی گیریم در وضعیت درد می مانیم و مداوا کردن را ناممکن می دانیم وبه خنده سفارش می کنیم چون خنده بر هر درد بی درمان دواست

No comments: