Monday, July 30, 2007

تعارض های درونی

چقدر مهمند؟
از کجا می آیند؟
از چه جنسی هستند؟
آیا آن ها را بدون جانب گیری دیده اید؟
ذهنیت های معارض
خاطرات متفاوت
قضاوت های دیگر گونه در شرایطی دیگر
آیا اینها باعث تعارض های درونی نیستند؟
آیا تعارض ها ضروریند؟

Sunday, July 29, 2007

ببین در چه غوطه وریم ای عزیز


بنگر
فضا را
مناسبات را
غم نان را
من را
چسان پدید می آورند
تا چون موم در دستانشان باشیم
وما اینگونه بودن را مفتخریم

عزیز بابا

از خود بگویم
و گرفتاری های خود
ویا
بازیچه ی خود
ما
اسباب بازی فرهنگ خودیم
ما را چو اسب راهوار بار میاورند
وعمری سواریشان می دهیم
در حالی که به خیال سوارکاریم

Monday, July 23, 2007

اشارات اشاره گرها ---->>


در همه چیز وهمه جا و در هر زمان
اشاره ای و اشاره گری
دیده میشود
در ذهن در بیان ودر اعمال
در نحوه ی زیستن
ودر شیوی موجود بودن
اشاره ای اشاره ی دیگری در پی دارد
ما در دنباله ای از همبافته ای از این اشاره گرها
که به وسیله هم تعیین میشوند
به نقطه ی پایانی مرگ میرویم
نقطه ای بدون اشاره
برای آنکه با اشاره ها زیست

خانه شهباز دایی


فرض کنید خانه شهباز دایی در تنگ گاه هستید
خوب در حیاط روی ایوان نشسته اید
چرا آنجا هستید؟
چون من خواستم
همیشه عواملی در دنیای ما
ذهن ما را به سمتی که به خودشان مربوط است میبرد
اما همواره ذهن ما محدود است
وجالب اینکه
فکر میکند نامحدود است
این هم از بازی های من است

در ستایش سادگی


رسیدن به وضعیتی که بر آن سادگی حاکم باشد
فهم عمیق هستی مطمئنا از سادگی برخوردار است
سادگی با صداقت امانتداری وزندگی عالمانه ارتباط تنگاتنگی دارد
سادگی یک ارزش اصیل انسانی
در حالت سادگی شادی و مهربانی وجود دارد
سادگی یعنی زیستن در زمان حال

در ستایش سادگی

Sunday, July 22, 2007

زندگی کردن یعنی؟


فعالیت هایی که باعث تداوم وضع موجود
واحیانا بهبود آن
وگذران ساعت های امروز
یعنی نحوه ی طی شدن امروز
باید به آنچه هست توجه نمود
وچیزی را خواست که قابل دستیابی باشد
وبرای گذران زندگی مفید باشد

Saturday, July 21, 2007

ریاضی

باید ریاضیشو داشته باشیم
چه ریاضی واسه اش مناسبه
وقتی داد زد من اینجوری ریاضی ام
پس تو باید هم اونو کامل داشته باشی
هم ریاضیشو
هم متوجه بشی
اونا با همن
بعد اونو فهمیدی

ما چرا اینطور؟

ما چرا اینطور؟
چون ما اینطور
اینطور و چرا یه طور دیگه نه؟
چون گذشته فقط یه طوره
وما حالا توی فقط یه جا
پس ما فقط اینطور
ونه طور دیگه
آنچه به نظرمون میاد رو نمیتونیم کاریش کنیم
همین

امروز

امروز گذشت
مثل دیروز
مثل روزهای دیگر
مثل فردا که خواهد گذشت
هیچ فرق نمی کند
محاسبات ما همچنان بی فایده است
ومعلوم نیست چرا همچنان به هوا چنگ می اندازیم
گذر بی حاصل عمر
ان الانسان لفی خسر

Friday, July 20, 2007

دوستتون دارم شما هم همدیگر را دوست داشته باشید


وقتی همدیگر را دوست داریم
با هم مهربانیم
از رنج هم ناراحتیم
به نیت دیگری اهمیت میدهیم
نیت ها را به گفتگوی بیرونی راه میدهیم
و
راحت می شویم

آنچه با خود میگوییم مهم است

غالبا با خود سخن میگوییم
خود درددل می کند وخود دلجویی می کند
خود می خواهد و خود اجابت میکند
...
خلاصه خود دو تکه میشود
وبا خود تعاملات احساسی ویا فکری دارد
قضاوت میکند ارزش را قوی میکند و
...
آنچه با خود میگوییم مهم است
چون مبنای بازی ما در صحنه زندگی میشود
دین همواره به گفتگوی درونی (نیت)اهمیت داده
و برای آن سازمانی ارائه کرده
در حالی که دیگران آن را آزاد گذاشته اند

چی بگم؟

چرا نمی تونیم ساکت باشیم؟
چرا باید حتما چیزی بگیم؟
چرا تو خودمون اینقدر حرف میزنیم؟
شاید مشکلی است؟
من از حرف ساخته شده ام
وبدون اون میمیرم

والله به خدا من تا ابد زنده ام

فرهنگ ما فانی بودن را نمی پزیرد
این واقعیت را ذهن هر طور که شده می خواهد
واژگونه کند
اما بعد هم آرام نمیگیرد
ما یا باید برای یک هدف والا زندگی کنیم
یا حس پوچی
در حالی که زندگی
پر از هدف های ریز و متوسط
وخیلی کم بزرگ
ونیاز های به هم وابسطه
نظام نیاز های در هم تنیده
واین ها هیچ ربطی به اهداف والا ندارد
تازه هدف والا از آدم به آدم هم فرق میکند
...
میشود خیلی حرف های دیگر هم زد نه

Thursday, July 19, 2007

ذهن از این کارا میکنه

جدا میکنه
برجسته میکنه
مشخص میکنه
به هم ربط میده
شبکه هایی مرتبط میسازه
شبکه هارا به هم میبافه
بعد خودشو اینا میدونه
توش گیر کرده
این شعور مسخره

ابزار

چه چیزایی که ابزار نیستند؟
آیا من ابزاره؟
فرهنگ چطور؟
عقاید؟
همونطور که ما تلوزیونو ساختیم
بعد شد وسیله زندگی
وزبان رو
وبرای نیازهای روانیمون
همه ی ابزارها رو ساختیم
آیا چیزی است که ابزار نباشه؟

لا لا...لا لا...لالالالالا


لالا لالا لالالالا
عزیز بابا لالا
رکسانا بابا لالا
خوشگل بابا لالا
محبوب بابا لالا
لالا ...لالا...لالالالا
عزیز بابا
لالا

Sunday, July 15, 2007

طبیعت

ا
زیباست اگر فکر نباشد
اگه باهاش باشی
اگه با زنده بودنش زندگی کنی
ساکت کارش را میکنه
عاقلانه و تمام و کمال

بی حوصله

بی حوصله گی زیاد شده
چرا؟
آمیختگی صداقت و دروغ و سیاست
عرضه ی ناقص دنیا و آخرت
لذت هایی که چندان لذتبخش نیستند
خود کم رنگ
کمی عشق و شور
ول کن بابا
با این سوالات؟
.....

منظور؟

منظورت چیه؟
شاید منظورت اینه که....؟
ولی من مخالفم آن ایراداتی داره شامل
...
پس یاوه میگویی یاوه
آنچه گفتی ربطی به من نداشت
هرکس قبل از هر چیز با خود زندگی میکند
برای اینکه با هم سخن بگوییم
قبل از آن بایستی خود ساکت شود
وبعد از آن سخنی برای گفتن نمیماند