Monday, December 31, 2007
دیدن امور بصورت سیستمی از سیستم های چند وجهی پویا
همیشه جنبه های تاثیر گزار و دیده نشده ویا فراموش شده ای وجود دارند
که از دامنه ی توجه ما خارج بوده اند و الگو سازی ما را در جهت باز نمایاندن مطلوب امور با شکست مواجه نموده اند
مانعی ندارد آنها را در صورت امکان در سیستمی فراگیرتر در الگوی خود وارد کنید
رکسانا می خواهد بغلش کنم
این حرفا رو فعلا متوقف می کنم
بیا بغل بابا
رکسانا بابا
زندگی من نمونه ای از این سیستم ها
رکسانا رو بعد از بغل کردن گذاشتم تو رورواکش تا بازی کنه و دوباره نوشتم
امور خارق العاده و شگفت انگیز که روی می دهند
ولی تجربه تاریخی پیشرفت علمی بشر نشان داده است که وقوع وقایعی د ردنیای پیرامون بشر را میشود به اموری دیگری در همین دنیا مربوط کرد واین چیزی جز تاثیر گزاری امور بر روی هم در جهت ایجاد هم نمی باشد شاید بتوان باز هم از این الگو استفاده کرد و اگر نتوانستیم شاید مشکل ابزاری داشته باشیم ویا الگوسازیمان را بایستی عوض می کردیم به هر حال نمیشود بطور قطع گفت که نمی شود شاید ما نتوانسته ایم
Friday, December 28, 2007
چگونه پاسخ می دهیم؟
کپی و پیست شده اند!
بحث دینی همواره برایم جذابیت داشته و دارد
می گویند بپذیر و هیچ نگو
ولی اینطور حال نمی دهد
باید بررسی شود به سخت ترین حالت ممکن
بایستی تمام سعیمان را بکنیم
تا خاطر جمع شویم
به حقیقت مسئله
وبه آنچه سرمان می آید
Thursday, December 27, 2007
کلا نگاهتان به قضیه مرگ چه هست؟
خب، مرگ بخشی از زندگیست، رویدادیست که ریشه در خود زندگی دارد. گریزی از آن نیست، جزیی از این زندگیست و نشاندهندهی پایانپذیربودن ماست. بر این مبنا ما همه چیز را باید روی پایانپذیری بگیریم. یعنی شما نمیتوانید مثلا یک نظم مطلق را برقرار کنید، چون ما انسانهای پایانپذیریم. یا نمیتوانیم تا به آخر اصولی رفتار بکنیم، چون پایانپذیریم. نمیتوانیم از یک موضوع تجربهای بیندوزیم تا به آخر، چون پایانپذیریم. نمیتوانیم روی اصول پافشاری مطلق داشته باشیم، چون پایانپذیریم. چون یک پروسهی طولانی میخواهد، ولی ما پایانپذیریم. بدین جهت به دلیل این پایانپذیری باید دعوت به تولرانس کنیم. یعنی از این پایانپذیری تولرانس را میتوانیم نتیجه بگیریم. یعنی سخت نگیریم بر یکدیگر
نیکفر
دیدگاه ملحدان
آیا سنکای رومی راست نمیگفت که دین، برای مردمان عادی عین حقیقت است؛ برای فلیسوفان، خطا؛ و برای حاکمان، امری سودمند؟
«جهان به شگفت خواهد آمد؛ اگر بداند بخش عمدهای از درخشانترین مایههای افتخار تاریخ بشر - که حتی در چشم مردم عادی به خاطر فرزانگی و فضیلت خود شاخص هستند - کاملاً دربارهی دین تردیدگرا و لاادری بودهاند.»
فردریش نیچه نیز میگفت: «نگذار فریب بخوری! خردهای بزرگ شکاک بودند.»
«به شکلی عجیب و غریب و تناقضآمیز، ملحدان گرایش به آن دارند که بیش از مؤمنان آدابدان، دین را جدی بگیرند.»
«ملحدان غالباً به کفرگویی متهم میشوند؛ ولی این جرمی است که آنان قادر به ارتکابش نیستند ... وقتی ملحدی خدایان را بررسی میکند، محکوم میکند، یا به سخره میگیرد، نه به اشخاص، که به ایدهها میپردازد. ملحد از دشنام دادن به خدا ناتوان است؛ زیرا وی هستی داشتن چنین موجودی را باور ندارد.»
تنوع ادیان همواره سببی مهم در تشکیک و تردید دربارهی وجود خداوند بوده است. کریستوفر هیچنز نوشت «از آنجا که قابل تصور نیست همه ادیان بر حق باشند، عاقلانهتر این است که نتیجه بگیریم که همه باطل هستند.»
فروید نیز نوشت: « باید به خود بگوییم خیلی خوب بود اگر خدایی وجود داشته باشد که جهان را آفریده و مشیتی نیکخواهانه دارد؛ و چه خوب بود اگر نظمی اخلاقی در این جهان و نیز جهان پس از مرگ وجود میداشت؛ اما واقعیت تکاندهنده این است که همهی اینها دقیقاً چیزی است که ما ناگزیر به آرزو کردن آن هستیم.» پترونیوس اما میگوید: «ترس، پدیدآورندهی خدا در این جهان است.»
ژرژ برنار شاو گفته است « اهمیت این واقعیت که مؤمنان خوشتر از شکاکان هستند بیش از آن نیست که مستها خوشتر از هشیاراناند.»
«ارتداد، تنها نامی دیگر برای آزادی بیان است.» ارنست همینگوی نیز نوشته است «همه انسانهایی که فکر میکنند، ملحدند.» همچنین ژرژ برنار شاو مینویسد: «همهی حقیقتهای بزرگ در آغاز بدعت دینی و کفرگویی به نظر میآمدند.»
ارسطو باور داشت «انسانها خدایان را بر الگوی تصویر خود میآفرینند؛ نه تنها از نظر فرم که حتی از نظر شکل زندگی». مونتسکیو نیز میگفت «اگر قرار بود مثلثی خدای خود را بیافریند، آن را سهضلعی میآفرید.» درست شبیه حرف ادوارد ابی که «از دیدگاه یک کرم کدو، خدا انسان را آفریده تا در خدمت اشتهای کرم کدو باشد.» پس به راستی چرا آدمی به خدا نیازمند است؟ فرانسیسکو گلدواتر میگوید « وقتی آدمی به درجهای از حساسیت برسد که بر خویشتن حکمرانی کند، نیاز به دین پایان میپذیرد.»
مفهوم خدا، پایهی دین است و دین بدون نهاد در تاریخ وجود نداشته است. نهاد دین نیز همواره نهاد قدرت بوده است.
راث هارمنس گرین نوشت «روزگاری بود که دین بر جهان حکمرانی میکرد. آن دوره را عصر تاریکی نامیدهاند.» ویکتور هوگو، نویسندهی فرانسوی نیز گفته است: «هر گامی را که خرد اروپایی برداشته، به رغم خواست نهاد روحانیت برداشته است.»
کلیسا از راه اعمال قدرت، حافظ تصویر خاصی از جهان در ذهن آدمی بود. فردینان مگلن میگوید: «کلیسا میگوید زمین مسطح است؛ ولی من میدانم که کرهای است؛ زیرا من سایههای پیرامون ماه را دیدهام. من به یک سایه بیش از کلیسا ایمان دارم.» و سرانجام رابرت شورت گفته است «کلیسا بزرگترین ادارهی اشیای گمشده در جهان است.»
مؤمنان معمولاً چندان به ایمان خود نمیاندیشند. بخشی از مردم نیز لاابالیاند. اما اهل فکر ناگزیر از اندیشیدن به مفهوم خدا و تجلیات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن هستند. این دسته از آدمیاناند که بیش از هر کس دیگر، حتی بیش از خود دینداران، مفهوم خدا و دین را جدی میگیرند.
خدا هست یا نیست؟ پرسش این نیست. پرسش بنیادی این است که تصور و تصویر خداوند چگونه در بُن ساختار و روابط اجتماعی و سیاسی رگ و ریشه دوانیده و این همهجایی و فراگیری مفهومی چه پیامدهایی برای آزادی و مسئولیت آدمی دارد.
خدا، تنها مسألهی دینداران و جامعهها و حکومتهای دینی نیست. خدا مفهومی است بسیار لغزنده و پیچیده که میتواند در بسیاری ایدئولوژیهای عرفی و نظامهای اجتماعی و فرهنگی غیر دینی نیز به شکلهایی پنهان و رازآمیز بخزد و اثر گذارد.
Monday, December 17, 2007
من اثبات می کنم بجز من کسی وجود ندارد؟!
چیزی جز ادعای آمده در عنوان نیست
جالب است این ادعا باعث تو پوزی می شود
و در عین حال مدعی را هم مصمم می کند.
اگه گفتید چطور؟
Thursday, December 13, 2007
آدمهای عوضی زیاد ایجاد می شوند
هزاران آدم معمولی بایست ساخته شود تا یکی از آن میان انیشتین شود
این انیشتین دنیا را عوض میکند
انیشتین خود می داند که کیست؟
ولی بقیه نمی دانند که کیستند؟
و فکر می کنند که
انیشتین هستند
آدمهای عوضی خود را صحیح ارزیابی نمی کنند
Thursday, December 6, 2007
وقتی مرگ برای ما رخ می دهد چه می شود؟
دیگر نمی بینیم یعنی این دنیا
خانه دوستان وهمین شهری که توش زندگی میکنیم رو نمی بینیم
دیگه فیلم چارخونه رو نمی بینیم تا همراهش احمقانه بخندیم!
وقتی ما مردیم
دیگه نمی شنویم همه ی این حرفا رو
که بعضی هاشون هم مفتن
وقتی ما مردیم
دیگه همین کارایی رو که هر روز انجام می دیم
که خیلیاشون هم چنگی به دل نمیزنن
ولی خوب انجامشون میدیم
اگه نکنیم چکار کنیم؟
رو نمی تونیم انجام بدیم
دیگه همین تمایلاتی که تا حالا داشتیم
دیگه همین نیازایی که تا حالا هر از چند کاهی ظاهر میشن
دیگه نیستن
دیگه همراه جمع که توش گم میشیم
نمی تونیم بگیم
انرژی هسته ای حق مسلم ماست
تا حس یکی بودن بهمون دست بده
بعدش هم فکر کنیم چیز بزرکتری هم هست
که ته وجودمون بهش چنگ بندازیم
اگه می خواهیم بدونیم مرگ باعث چی میشه؟
باید توجه کنیم که زندگیمون همین زندگی هر روزانمون
از چی تشکیل شده و چطوریه
واین که اینا برا ما دیگه ادامه پیدا نمی کنه.!
والسلام
پس از مرگ یک دوست(حبیب) نوشته ام
مرگ پایان همه هست
من ازش میترسم
راستش فکر میکنم دارم بهش نزدیک میشم
کاش تجربه ذهنی مرگ وپرداختن بهش تو درونمون اینقدر انجام نمیگرفت
ما که نمیتونیم کاریش کنیم
لااقل راحتتر زندگی میکردیم
دکتر ها میگن میشه اونو عقب انداخت تا حدی
البته اونا ناامید نمیشن
اگه ناامید بشن دکتر نیسن!
ولی باور کنیم که
آخرش پایان هممون مرگه
این باور به یه امر واقعیه
ترس از مرگ باعث میشه که آدما چه کارا که نکنن؟
و چه باورها که نداشته باشن؟
اختیار
این ایده که اختیار داریم
خیلی بعد پیداش میشه
و چقدر طول میکشه تا باورمون بشه
راستش دیگرون انتظار دارن ما مسئول باشیم و قابل اعتماد
پس توی چارچوب پذیرفته شده رفتار میکنیم
و میگیم این خواسته ی ماست
ولی خواسته ما از کجا اومده؟
آیا بر تشکیلش جبری حاکم نبوده؟
راستش به نظر میرسه
ما مجبوریم از اختیار خاص خودمون استفاده کنیم
که تو زندگی خاص خودمون شکل گرفته
Monday, November 26, 2007
نمی توانستی چیزی جز آن که هستی باشی
بایستی این کارو بکنی که میکنی
در ضمن بایستی اینطور میبودی
که الان همینطوری
بقیه حرفا مفتن
ما حاصل محیطمون وگذشته مونیم
اونایی که میخوان تورو فتح کنن
ذهنیت های لازم رو هم تو ذهنت میکارن
با ذهنیت هایی که بهت میدن
تو رو تسلیم خودشون میکنن
Friday, November 23, 2007
من فرق می کنم
من از همه چیزام
من یه دنیام
دنیا بدون من هیچی نیس
من که نباشم
چیزی معنی نمیده
من هم همینام
حاصل همه دنیام
اگه خوب به خودم نیگا کنم
مرز منو دنیام حذف میشه
این واسه همه درسته
Tuesday, November 20, 2007
رکسانا در 6 ماهگی
رکسانا در 6 ماهگی
از خاک برآمدیم
(با چه روش های سیستماتیکی)
وبر باد شدیم
(با چه هویتی)
و اکنون منتظر چه هستیم؟
سیستمی شدن سیستماتیک
و ابداع باعث تنوع
نیاز باعث اختراع
واختراع نیازهای جدید موجب می شود
در سلسله مراتب هستی
مراتب بالاتر از مراتب پائین تر ساخته می شوند
ومراتب پائین تر نیز متاثر از مراتب بالاترند
یک نو دیالوگ در همه چیز دیده میشود
Monday, November 19, 2007
غفلت خوب یا بد؟
چرا رویا و خوش خیالی جذابه؟
چرا خیلی ها از روبه رو شدن با واقعیت واهمه دارن؟
چرا مردم ترجیح میدن خیالات آرامش بخشی داشته باشن؟
چرا مردم ترجیح میدن مشکلات و معایب دیدگاهشون رو نبینن؟
ما در واقع تو زندگی از کجا ضربه می خوریم؟
...
Sunday, November 18, 2007
انباشتگی بی سر و سامان
حجم زیاد داده های وصولی
بی هیچ پردازشی
دریای داده های روی هم جمع شده
دانشی نیست
خلاصه یعنی چه؟
منظور از این همه چیه؟
Friday, November 16, 2007
آیا واقعیت همینه؟
که متوجه اش میشم
که روش اثر میگذارم
واز اون اثر می پذیرم
اون دنیای اختصاصی من را میسازه
ذهن من فیلتر میکنه
سانسور میکنه
روشو برمیگردونه
به سمتی که با خودش جور دربیاد نگاه میکنه
خودشو دنبال میکنه
عادتاشو ونیازاشو
وعناصر محدودی تو محیط در این راستا هستن
وجالب اینه که من با این اوصاف
خودشو مطلق هم میکنه
خود بر حق نمایی رو پیشه میکنه
دیگرون رو وادار به همسویی با خودش میکنه
ای من عجب جونوری است!
بهتره جاشو پیدا کنه بره سر جاش بشینه
Friday, November 2, 2007
آزادی
دایره در اثبات تساوی شعاع های خود
برگرد مرکز خود
خم مانده است
تا کی می توان شعاهای دایره را
به پیروی از یکدیگر
محکوم کرد
انعکاس صدای زنجیرها
تصویر سرود آزادی را
در آینهء چشم های من
می شکند
انتظار آزادی چندان غم انگیز است
که حکّاکی اعلامیهء حقوق بشر
بر دیوارهء کوره های آدمسوزی
چرا انسان
آزاد
به دنیا نمی آید
که آزاد
زندگی کند
که آزاد بمیرد
انسان دایرهء غم انگیزی است
که تکرار می شود.
موقعیت توهمی
آنچه کفته می شود و توهماتشان مهم است
نه واقعیت.
ما را در موقعیت توهمی نشانده اند
زبانی برای بیان واقعیت زیستن نمانده
من می ترسم
از جنگ
Thursday, November 1, 2007
تو به کجا میروی؟
آگاهی از این مسئله رهایی بخش شعور است
در این زمان تو میتوانی خود را به راحتی در محیطی جدید
و با کمک دیگران با ذهنیت هایی جدید به پیش بروی
و
بینش تو واقعی و مفبد در زمانه ات باشد
کجا جوابامو بیابم؟
از متخصصش سوال کن
ببین زمینه سوال مربوط به چه رشته ای است
در اون رشته مطالعه کن
اجازه نده از نادانی تو سواستفاده کنند
جواب باید با شواهدی تائید بشه
و از نحوه ای عقلانیت برخوردار باشه
Wednesday, October 31, 2007
آزادی و یک معنای آن
این که فرد منافع خود را پیگیری کند
واین حق را داشته باشد
که منافع خود را تشخیص دهد
وبه دنبال آن برود
این با مفهوم آزادی خیلی نزدیک است
و بدیهی
معنای جهانی شدن زندگی
پاسخ به این نیاز ها
راه حل های مشترک عمومی
می تواند داشته باشد
و این یعنی
جهانی شدن زندگی
Saturday, October 27, 2007
اصول
وطنم:زمین
قانونم:حقوق بشر
دوست دارم طبیعت را بشناسم
همه ی انسان ها را دوست دارم
از جنگ بین انسان ها بیزارم
زندگی را دوست دارم
سوالاتم در زندگیم بوجود میاید
و پاسخ ها را در آن جستجو می کنم
جواب ها از درجه ای از احتمال شاید درست باشند
Wednesday, October 10, 2007
سرعت هایی از وقایع که دیده نمی شوند
نانو ثانیه پیکو ثانیه
ما متوجه نمی شویم خیلی تندند
ولی میتوان
با ابزاری کش داد
و متوجه شد
ما بر آنها اشراف داریم
بعضی از وقایع برای آنکه روی دهند زمان بسیار زیادی نیاز دارند
هزاران یا ملیون ها سال
چند ملیارد سال!
ما متوجه نمی شویم خیلی کندند
با چه ابزاری آنها را فشرده کنیم؟
آنها بر ما حاکمند
ما در دنیایی که با الزامات وجودیمان درک میکنیم
محبوسیم
ولی راه هایی میابیم
تخیل راهی خواهد یافت
Tuesday, October 9, 2007
در آن لحظه
در آن لحظه که من از پنجره بیرون نگاه کردم
کلاغی روی بام خانه ی همسایه ی ما بود
و بر چیزی ، نمیدانم چه ، شاید تکه استخوانی
دمادم تق و تق منقار می زد باز
و نزدیکش کلاغی روی آنتن قار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بخیل است
و تنها می خورد هر کس که دارد
در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر می کرد
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که شیرین است غم
شیرین تر از شهد و شکر می کرد
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا عجیب است
شلوغ است
دروغ است و غریب است
و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیر مردی تار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا پر است از ساز و از آواز
و بسیاری صداهایی که دارد تار وپودی گرم
و نرم
و بسیاری که بی شرم
در آن لحظه گمان کردم یکی هم داشت خود را دار می زد باز
نمی دانم چرا شاید برای آنکه این دنیا کشنده ست
دد است
درنده است
بد است
زننده ست
و بیش از این همه اسباب خنده ست
در آن لحظه یکی میوه فروش دوره گرد بد صدا هم
دمادم میوه ی پوسیده اش را جار می زد باز
نمی دانم چرا ، شاید برای آنکه این دنیا بزرگ است
و دور است
و کور است
در آن لحظه که می پژمرد و می رفت
و لختی عمر جاویدان هستی را
بغارت با شتابی اشنا می برد و می رفت
در آن پرشور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و می دانم چرا خواست
و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست
اگر باشی تو با من ، خوب و جاویدان و زیباست
ذهن برای اهداف تکاملی و تداوم زندگی و رشد بایستی به واقعیت نزدیک شود و با آن تعامل داشته باشد
در فضای ذهنی معلقی زندگی می کنیم
با ذهنیت های خود و دیگران بازی می کنیم
و محیطمان فرسوده و زباله دان شده
چه کسی ما و پیرامونمان را نجات خواهد داد؟
چرا من منفعل است؟
چرا من مسئولیت گریز شده؟
چرا من با شور به جلو نمی تازد؟
Monday, October 8, 2007
فردیت بر آمده ازدیدگاه سیستمی
و در زندگی برای درک موضوعات بکار گرفته می شود
وبرای سخن در باره آن
آنگاه شخصیت این فرد قداست زدایی می شود
یک شخصیت زمینی که روی زمین حرکت می کند
و یک روز هم تمام می شود
خواسته ها و کار هایش هم بر آمده از محیطش و نیاز هایش
می شود
Sunday, October 7, 2007
فراسیستم
تاثیرات آنها روی هم
تحولات آنها به هم
که در کل
یک فضای زندگی ایجاد میکنند
زندگی
مطالعه ی این فضای زندگی
از تولدش تا مرگ
سلسله مراتب موضوعات از نظر گسترش و تداوم
یک چیز
مجموعه ای از چیزها
سیستم ها
فرا سیستم ها
زندگی ها
Friday, October 5, 2007
بیا با هم- روی زمین - راه بریم
دوست دارم
با واقعیت زندگی زندگی کنی
گرفتار اوهام نباشی
هدفات واقعی باشن
بهشون برسی و بتوانی بگی
من به هدفام رسیدم
عزیز بابا
قضاوت صحیح
ومشکل گشا
پیش آدمای خوبه
از اونا غافل نباش
ببین - ادراک کن - رها شو
شهامت داشته باش
دیو با دیدن محو می شود
ادراک کن واقعیت را
واقعی می شوی
با آن به خوبی سر می کنی
آه ... چه سرخوشی دلچسبی
رها شو
تو آفریننده هستیت هستی
مواظب باش در سنگر دروغ
کمین نکنی
دیگر با صداقت رها خواهی شد
Wednesday, October 3, 2007
حقوق فردی - آزادی های فردی -همزیستی مسالمت آمیز
هر چه بیشتر
جبهه ی جنگ است
باید با استاندارد جمع همخوان باشی
احساس خطر
اگر یک لحظه غافل باشی
همه چیز از دست میرود
شیاد -تحریک کننده - حاکم
عقل رخت برمی بندد
صلح قربانی می شود
همه را همسان کنیم
در جبهه ی خودی
حقوق فردی - آزادی های فردی -همزیستی مسالمت آمیز ؟؟؟
Monday, October 1, 2007
ناکامی ها و محرومیت ها و افسون زدگی آدمیان و حاکمان سواستفاده گر
چرا به آنها نیازمندیم؟
چرا وجود دارند؟
این ها چه ربطی به آگاهی آدمی از نحوه زیست خودش دارد؟
ونظام اجتمایی که انسان در آن زندگی می کند
چگونه به زندگی
افسانه اسطوره امر مقدس ...
استمرار می بخشند
حاکمان با شناخت ویژگی مردمان
واستفاده به منظور کنترل آنها
حاکمیت خود را تداوم می بخشند
وما بر نحوه ی وجودمان آگاه نیستیم
Saturday, September 29, 2007
در باره حقیقت و نه تعریف آن
زندگی به خودی خود یک حقیقت نیست. زندگی هیچ تعریف واحد منحصر به فردی نداره. دنیا هیچ شکل خاصی نداره و زندگی و دنیا از دیدگاه های مختلف متفاوتند. به عبارتی آدم ها هستن که هر کدوم بنا به دید خودشون زندگی و دنیا و حقایق رو تعریف می کنن و...مفهومی که از کسی توی رادیو شنیدم, حقیقت در دیدگاه بیننده هست که تعریف می شه وگرنه به خودی خود حقیقتی وجود نداره!
و عجیب این مفهوم پیچیده و در عین حال ساده است.
راستش من فکر می کنم:
توی این حرفا حقیقت زیادی است
و از اون میشه دریافت که
حقیقت بزرگتر از اونه که فقط پیش یک نفر باشه.
ما همواره محدود خواهیم ماند
با آنکه خیلی هم جلو خواهیم رفت
ولی محدودیت های الگوی وجودیمان
بیشتر از آن اجازه نخواهد داد
و ما در مقابل عظمت حقیقت هستی
تسلیم خواهیم شد
Thursday, September 27, 2007
بی تردید جنگ خواهد شد
یکی راه را رفته پس توصیه می کند :
نکن
و دیگری خود بزرگ نمایی دارد
ولی نیست
و می خواهد راه را برود
و راه خطر ناک است
...
باور کنید
جنگ خواهد شد
باز هم انسان ها به خاطر عقاید سردمداران
کشته خواهند شد
7-6-1386
Wednesday, September 26, 2007
مادیت حیات
به خاطر حرف های ما
باران نمی آید
برف نمی ایستد
و مرگ نمی ماند
ومن می گویم:
حیات خیالی
در جنگل
محکوم به فناست
چون در جنگل قاعده خیال
حاکم نیست
Tuesday, September 25, 2007
تصویرسازی در جهت نیازهای تصوری ونه بقا
تریبون یافته
تماشاگران نشسته اند و گوش میدهند
تا او چه راهی برای گشایش می دهد؟
اما او همچنان تصویر سازی می کند
در جهت نیاز های تصویری خودش
نمی تواند خودش را پیگیری نکند
بهش اجازه نمی دهند
اما انتهای این راه چاه است
بقا زندگی حیات فنا میشود
زندگی خیالی
در جنگل
محکوم به فناست
خطاب به رئیس جمهور در سازمان ملل
Tuesday, September 18, 2007
سلسله مراتبی بودن را در تمامی وجوه هستی می توان مشاهده نمود- آثار و نتایج
ویژگی ها ی نو پیدایی در هر مرتبه ای از هستی تحت تاثیر نیاز ها و الزامات هستی
آن مرتبه میباشد
مثلا
در سطح مولکولی نیروهای بین مولکولی باعث پیوند های بین مولکولی
وتشکیل جسم بسیط میگردد
اما در سطح سیاره ای ویا ستاره ای
تاثیر نیروهای دیگری قابل توجه میشود
وباعث شکل کروی آنها میگردد
ادعای این مطلب آنست
این گونگی را در موضوعات کاملا از نوع دیگری هم می توان مشاهده کرد
مثلا
ارزش های فردی
و ارزش های حاصل از جمع ود درون جمع
مثلا ارزش های فرهنگی
Monday, September 17, 2007
سازمانیابی آزادانه و هدایت شده ی محیطی ودر عین حال درونی هویت
یک قالب
سخت باید باشد
تا خوب شکل دهی کند
اما درباره هویت این تشابه مناسب نیست
چون خود به قالب دهی واکنش نشان می دهد
آن را پس می زند
انسان با انتخاب هایش ساخته می شود
پس گزینه های در دسترسش بایستی هر چه بیشتر باشد
تا با انتخاب قطعات پازل وجودیش را شکل دهد
بعد حقیقت مربوط به خود را بیابد بسازد و با آن زندگی کند و به سهم خود
در ساخت دنیای بشری سهیم باشد
کسانی که ما را به گونه ای بودن وادار می کنند
حتی ما را بعنوان قسمتی از دنیای خود
می خواهند به شکلی مطلوب خودشان درآورند
آنها از جلوه گری حقیقت واهمه دارند
Saturday, September 15, 2007
من یا ما یا همه؟
من و خواهش های من
ما و نیاز های ما
ما و ارزش ها ی ما
همه و الزامات وجودیشان
همه و تحولات برآمده از همه
آیا دنیا جنگل است؟
و گروه های آدمی گونه های جانوری؟
وتنازع بقاء؟
آیا اینگونه نگریستن توهین به روح انسانی ما نیست؟
مواظب باشیم
مواجب بگیر آدمهای پست نشویم
و ولی نعمت ما
مستبد و دیکتاتور منش نباشد
Friday, September 14, 2007
ماورایی شدن نمایشی
سوال جالبی است
برتری طلبی و خود برتر نمایی در اینجا بسیار نقش دارد
و خود بر حق نمایی
امتیاز اجتمایی کسب نمودن
و رهبری فکری افراد کوته نگر و
...
زندگی نمایشی
و فضا و حیات نمایشی
راستی ما بعضی وقتها برای خود هم نمایش بازی می کنیم
چون اگر دیگرانی هم نباش
ما خود نظاره گر خودیم
و خود را بسیار هم تحسین می کنیم
راستی چه نیاز واقعی به این همه پیچیدگی رفتاری است؟
Thursday, September 13, 2007
چطور من برای خودم مهم میشود؟
چطور در نظر خودش مهم میشود؟
من با پی جوی هایش واهمیت اینها
سختی کشیدن برای آنها
تن دادن به انواع محدودیت برای چیزی که میپندارد مهم هستند
وتکرار و گفته های دیگران
...
مهم میشود و
بعد دیگران را وادار میکند مثل خودش بشوند
مگر اینکه به این روند خودآگاه شود و در این دام نیفتد
...
Tuesday, September 11, 2007
اکنون رکسانا 3 ماه و21 روزه است
او توانایی لازم برای سازگاری با این اوضاع را ندارد
کار دیگری نمی تواند بکند
عقلش نمی رسد
وضع مالی اش اجازه نمی دهد
رنج می کشد
اوضاع عوض شده
و کسانی که وضع را تغییر داده اند
اورا در نظر نگرفته اند
چون کاره ای نبوده
Saturday, September 1, 2007
موقعی که نظر های متضادی داریم
رفتارمان با هم نمی خواند
خواسته های نا همسازی داریم
که با امکانات جور در نمی آید
یک جهت در درونم کمی قویتر میشود
چون مستنداتش میچربد و موثرتر است
در این جهت
خود بر حق نمایی شکل میگیرد
خوش شانس بودهایم
راه نجات را یافته ایم
Thursday, August 30, 2007
الگوسازی جهت تعامل مناسب با تمامی امکانات سمبلیک
زبان مردمی
تصویر و سنس واقعیت
وبقیه سیستم نشانه ای
در ترکیب با هم
واراده ای که به توانایی مجهز است
حرکت به سمت تعامل مناسب
...
Monday, August 27, 2007
اندیشه من چطور کار می کند؟
محیط در بر انگیختن آن موثر است
از محتوی حافظه برای پیگیری خود مدد میجوید
مفهوم اصلی را به مفاهیم فرعی تر میشکند وابزار های لازم را برای بازنمود آن میابد
...
ابزارهای ذهنم: شامل بیان تصور خاطره تمثیل احساس عاطفه واکنش جسمانی و...
میباشد
میفهمم
چگونه کار میکنم
Sunday, August 26, 2007
همرنگی یا همسازی محیطی
ویا
ترس ها تنبیه ها شکست ها بی ارزشی حس پوچی ضعف و الخ
که از محیط میاید
و در درون لانه میگزیند
وما با آن زندگی میکنیم
چقدر حاصل همرنگی یا همسازی با محیطی است
که ما بیشترین تعامل را با آن داریم؟
ما چسان به ورای آن رویم؟
واز زندگی حقارت بار اما ارزشمند توهمگونه رهایی یابیم؟
تو برای فرو رفتن در اعماق حقیقت زاده شده ای
ای کریم!
پس مواظب باش فریب دنیای دون را نخوری
Saturday, August 25, 2007
مدیریت و کنترل هویت فردی توسط اجتماع
من خود را در مرکز میبیند
من یقین دارد
اما روند های مربوط به اینها
از کجا؟ به کجا؟ با چه؟ از چه؟ و چرا؟ودر چه؟
و...
بیاندیش
ونیک دریاب ما بالاجبار اینگونه ایم.
ما را ساخته اند از ژنهایمان که ویژگیهای مادی به ما میدهند
و انتقال دیتا
که ویژگی هویتی به ما میدهند
هر چند که هر دو یکی اند
Wednesday, August 22, 2007
اندرکنش های واقعیت و ذهنیت جمعی
عقوبتی هولناک
خواهیم شد
مگر آنکه
واقعیت ها را آنگونه که هستند متوجه شویم
و اندرکنش های مناسب اختیار کنیم
همگی
بایستی به حال بیندیشیم
چرا که رهایی بخش است
Friday, August 10, 2007
دلمشغولی ها؟
درونی و برونی
به پیش میرویم
دلمشغولی های ما در آن است وبا آن است و از آن
واین فضا را ساخته اند و ساخته ایم
هر چه بیشتر این فضا
محصول ما باشد
من ریشه در خود دارد
وفردیت ما نمایانتر
Tuesday, August 7, 2007
بعضی سخنان و تصورات فقط در باره سخنان و تصورات است
در هزاران سال پدید آمده
کسانی آنها را آورده اند
وکسانی هم پرورده اند
و در ما ظاهر شده اند
با تدوم ما همبسته اند
وما را به خود مشغول کرده اند
اکنون نیاز به آنها کمتر شده
پس
کمرنگ شدهاند
Monday, August 6, 2007
فضا ها؟
نمادین یا غیر آن
با تغییرات جهتمند متاثر از همدیگر
در حالی که ضوابط ویا قوائدی بر این
تغییرات حاکم است
فضا ها درونی یا بیرونی
ما در فضا ها میزییم
ودر ساخت آن دخیلیم
حکومت ها بزرگترین
طراحان فضاهایند
تاثیر فضا ها
یاد داشت ها
یادها خاطره ها تمایلات وگریز ها
با توجه به حال
ظاهر میشوند
وبا کمک
قوانین قائده ها روال ها و... ودیگر چیزهای الزام آور
حال را یکتا مشخص میکنند
وما را
به سمت آینده روانه میسازند
وما به خیال در آزادی به سر برده ایم
از کثرت عوامل مسبب
وبدین ترتیب توهمات خوشایند پدیدار میشوند
Sunday, August 5, 2007
قائده هایی که ساخته میشوند و حاکم می شوند
ناشی از قوانین طبیعی
والزام بازی ها
ناشی از قوائد آن و
....
تشکیل شده
ما معمولا از قوائد بازی هایی که ساخته شده
ویا میسازیم
هم تشکیل شده ایم
ما در آنیم وبا آنیم ودر پی آنیم و آنیم
نمی توانیم رهایش کنیم
چون این هویت ماست
Friday, August 3, 2007
نا متناهی
انسان به کار میگیرد
وبا آنها وجودش ظاهر میشود
ثبات دائمی دارند
بعضی ها تا بینهایت تکرار پذیرند
وما فکر میکنیم آنها هموارهبایستی اشاره کنند واشارات آنها هم همواره
موجودند
پس توهم نامتناهی همیشگی
ظاهر میشود
وجزء من میشود
انسان فرق می کند
با تمام موجودات دیگر
هر سیستمی هم که انسان میسازد فرق می کند
این ها تا زمان ابداع در جهان به این شکل نبوده اند
وانسان با ابداعاتش
شده است
و بر آمده است
و توهمات
که آنهم از ساخته های ساخته های اوست
بر او غالب شده
او خود را نا متنا هی می پندارد
Thursday, August 2, 2007
تنهایی انسان
اما
تنها نیز هستیم
ما دلمشغولی هایمان را تنها از آن خود می دانیم
و راه حل های خود را پی می گیریم
ما با تنهایی مان
احساس بی کسی هم میکنیم
پس به توهمات روی می آوریم
با ید با هم باشیم
همه ی انسان ها
و در راه حل های جامع جهانی
قرار گیریم
ارزش های مشترک و جهانی
دارای ویژگی های مشترک
و
دردهای مشترک
برای رهایی
به ارزش های مشترک
وجهانی
بها دهیم
چون
زندگی مان به هم وابسته است
و وابسته تر میشود
Wednesday, August 1, 2007
من توهمی متضاد و بی بنیاد
آیا استیصال ناشی از موهوم بودن را می بینی؟
پی گیری امر موهوم با وقوف به آن
وبی بنیاد بودن دلبستگی ها
آزادت نمی کند؟
یک روز دیدم پشت یک نیسان گاوی نوشته بود
انسان محکوم به آزادی است - ژان پل سارتر
هنگامی که از کنارش می گذشتم
دیدم سگرمه های راننده اش توی هم است
معلوم بود همه چیز را خیلی جدی گرفته است
Monday, July 30, 2007
تعارض های درونی
از کجا می آیند؟
از چه جنسی هستند؟
آیا آن ها را بدون جانب گیری دیده اید؟
ذهنیت های معارض
خاطرات متفاوت
قضاوت های دیگر گونه در شرایطی دیگر
آیا اینها باعث تعارض های درونی نیستند؟
آیا تعارض ها ضروریند؟
Sunday, July 29, 2007
ببین در چه غوطه وریم ای عزیز
عزیز بابا
و گرفتاری های خود
ویا
بازیچه ی خود
ما اسباب بازی فرهنگ خودیم
ما را چو اسب راهوار بار میاورند
وعمری سواریشان می دهیم
در حالی که به خیال سوارکاریم
Monday, July 23, 2007
اشارات اشاره گرها ---->>
در ستایش سادگی
Sunday, July 22, 2007
زندگی کردن یعنی؟
Saturday, July 21, 2007
ریاضی
چه ریاضی واسه اش مناسبه
وقتی داد زد من اینجوری ریاضی ام
پس تو باید هم اونو کامل داشته باشی
هم ریاضیشو
هم متوجه بشی
اونا با همن
بعد اونو فهمیدی
ما چرا اینطور؟
چون ما اینطور
اینطور و چرا یه طور دیگه نه؟
چون گذشته فقط یه طوره
وما حالا توی فقط یه جا
پس ما فقط اینطور
ونه طور دیگه
آنچه به نظرمون میاد رو نمیتونیم کاریش کنیم
همین
امروز
مثل دیروز
مثل روزهای دیگر
مثل فردا که خواهد گذشت
هیچ فرق نمی کند
محاسبات ما همچنان بی فایده است
ومعلوم نیست چرا همچنان به هوا چنگ می اندازیم
گذر بی حاصل عمر
ان الانسان لفی خسر
Friday, July 20, 2007
دوستتون دارم شما هم همدیگر را دوست داشته باشید
آنچه با خود میگوییم مهم است
خود درددل می کند وخود دلجویی می کند
خود می خواهد و خود اجابت میکند
...
خلاصه خود دو تکه میشود
وبا خود تعاملات احساسی ویا فکری دارد
قضاوت میکند ارزش را قوی میکند و
...
آنچه با خود میگوییم مهم است
چون مبنای بازی ما در صحنه زندگی میشود
دین همواره به گفتگوی درونی (نیت)اهمیت داده
و برای آن سازمانی ارائه کرده
در حالی که دیگران آن را آزاد گذاشته اند
چی بگم؟
چرا باید حتما چیزی بگیم؟
چرا تو خودمون اینقدر حرف میزنیم؟
شاید مشکلی است؟
من از حرف ساخته شده ام
وبدون اون میمیرم
والله به خدا من تا ابد زنده ام
این واقعیت را ذهن هر طور که شده می خواهد
واژگونه کند
اما بعد هم آرام نمیگیرد
ما یا باید برای یک هدف والا زندگی کنیم
یا حس پوچی
در حالی که زندگی
پر از هدف های ریز و متوسط
وخیلی کم بزرگ
ونیاز های به هم وابسطه
نظام نیاز های در هم تنیده
واین ها هیچ ربطی به اهداف والا ندارد
تازه هدف والا از آدم به آدم هم فرق میکند
...
میشود خیلی حرف های دیگر هم زد نه
Thursday, July 19, 2007
ذهن از این کارا میکنه
برجسته میکنه
مشخص میکنه
به هم ربط میده
شبکه هایی مرتبط میسازه
شبکه هارا به هم میبافه
بعد خودشو اینا میدونه
توش گیر کرده
این شعور مسخره
ابزار
آیا من ابزاره؟
فرهنگ چطور؟
عقاید؟
همونطور که ما تلوزیونو ساختیم
بعد شد وسیله زندگی
وزبان رو
وبرای نیازهای روانیمون
همه ی ابزارها رو ساختیم
آیا چیزی است که ابزار نباشه؟
لا لا...لا لا...لالالالالا
Sunday, July 15, 2007
طبیعت
بی حوصله
چرا؟
آمیختگی صداقت و دروغ و سیاست
عرضه ی ناقص دنیا و آخرت
لذت هایی که چندان لذتبخش نیستند
خود کم رنگ
کمی عشق و شور
ول کن بابا
با این سوالات؟
.....
منظور؟
شاید منظورت اینه که....؟
ولی من مخالفم آن ایراداتی داره شامل
...
پس یاوه میگویی یاوه
آنچه گفتی ربطی به من نداشت
هرکس قبل از هر چیز با خود زندگی میکند
برای اینکه با هم سخن بگوییم
قبل از آن بایستی خود ساکت شود
وبعد از آن سخنی برای گفتن نمیماند
Friday, June 29, 2007
چی رو بفهمم؟
من چی رو بفهمم؟
چی برام ضروریه؟
دنیای جدید دنیای خطرناکیه
ودر کل غیر قابل فهم
Wednesday, June 27, 2007
Tuesday, June 26, 2007
چرا باید کاری کرد؟
و تو یعنی نتیجه ی این فشار
اینجوری بهتر میشه؟
ولی نه
اگه بفهمی چرا بایستی کاری رو کرد؟
بعد شاید آروم بگیری و
کمتر کارای بیخود بکنی
Monday, June 18, 2007
Sunday, June 17, 2007
نظم
نظم در تبادلی با نظم دیگر
همبافته متحول نظامها
تغذیه نظامها از هم
.........................
Thursday, June 14, 2007
Wednesday, June 13, 2007
چرا بچه دار بشیم؟
Sunday, June 10, 2007
آشفته بازار ذهنی
باید با اندیشه درست سر و سامانی به ذهنیات خود بدهیم
آن باید با واقعیات زندگی ما بخواند درعین حال ما را قوی کند
روزهایی که میگذرند
الان 9/5 شب است از کار برگشتم شام خوردم برنامه تلوزیون هم حال نمی دهد
پای کامپیوتر کمی وبگردی وحالا وبلاگنویسی
ما از زندگی چه می خواهیم؟
چه باید بخواهیم؟
چرا؟
به این برمیگردد که انسان و طبیعت را چگونه ببینی. سخت میشود یا آسان
Saturday, June 9, 2007
Wednesday, June 6, 2007
سازگاری مهمه
Monday, June 4, 2007
Friday, June 1, 2007
سر آغاز
دوست دارم در این وبلاگ حرف های دلمو بزنم اونو با اونچه دوست دارم پر کنم مسایل شخصی وغیره...
امروز یعنی 12 خرداد 1386 یعنی 11 روز بعد از تولد رکسانا دخترم این وبلاگ متولد شد.
این اولین وبلاگیه که درست کردم امید که خوب از کار در بیاد.